هفت ملکه زیبایی از چهار قاره جهان خطاب به دختران و زنان جوان اعلام کردند که الگوها و ایدههای مدرن و پیشرفته امروزی برای زیبایی میتوانند به استخوانهای آنها آسیب بزنند و در آینده موجب ابتلای آنها به پوکی استخوان شوند.
این زنان از کشورهای استرالیا، اتریش، پاناما، تایلند، ترکیه و ونزوئلا در کنفرانسی از سوی سازمان بینالمللی پوکی استخوان سخنرانی خود را در این زمینه ایراد کردند.
این زنان که درباره تجربیات خودشان در این زمینه صحبت میکردند، خاطرنشان کردند که امروزه بسیاری از دختران در سن نوجوانی و پیش از آن در نقاط مختلف جهان به قیمت از دست دادن سلامتی، زیبایی به دست میآورند. آنها متذکر شدند که استانداردهای زیبایی حتی برای ملکههای زیبایی نیز تغییر کرده است و زنان و مردان در تمام ردههای سنی وظیفه دارند مراقب سلامت استخوانهایشان باشند.
با توجه به مسن شدن جمعیت آسیاییها، پیشبینی میشود که مشکلات و ناراحتیهای ناشی از پوکی استخوان در صورت عدم اقدامات پیشگیرانه به طور فزایندهای افزایش پیدا کند.
تمام زنان و مردان باید اقدامات فوری برای بررسی نحوه زندگیشان و انجام آزمایشات پوکی استخوان انجام دهند.
گفتگو باخدا
در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم
خدا پرسید:"پس تو می خواهی با من گفتگو کنی".
من در پاسخ گفتم:"اگر وقت دارید".
خدا خندید:وقت من بینهایت است.
پرسیدم: چه چیز بشر تو را متعجب می سازد؟
خدا پاسخ داد:کودکیشان
اینکه انها از کودکیشان خسته می شوند و عجله دارند که بزرگ شوند
و بعد دوباره پس از مدتها ارزو می کنند باز کودک شوند.
اینکه انها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول به دست اورند
و بعد پولشان را از دست می دهند تا سلامتی از دست رفته شان را باز جویند.
اینکه با اضطراب به اینده می نگرند و حال خویش را فراموش می کنند
بنا بر این نه در حال زندگی می کنند نه در اینده.
اینکه انها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرند
و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیستند.
دستهای خدا دستانم را گرفت مدتی سکوت کردیم
و من دوباره پرسیدم:به عنوان پدر می خواهی کدام درسهای زندگی را فرزندانت بیاموزند؟
گفت:بیاموزند که انها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد
همه کاری که انها می توانند بکنند این است که اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند.
بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند
بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم های عمیقی در قلب انها که دوستشان داریم
ایجاد کنیم
اما سالها طول می کشد تا ان زخم ها را التیام بخشیم
بیاموزند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که به کمترین ها
نیاز دارد.
بیاموزند که ادمهایی هستند که انها را دوست دارند فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را
بیان کنند.
بیاموزند که دو نفر می توانند به یک نقطه نگاه کنند و ان را متفاوت ببینند.
بیاموزند که کافی نیست که دیگران را فقط ببخشند بلکه خود را نیز باید ببخشند.
من با خضوع گفتم:از شما به خاطر این گفتگو سپاسگزارم.
ایا چیز دیگری هست که دوست دارید به فرزندانتان بگویید؟
خداوند لبخند زد و گفت:
آیا شما در زمره دو درصد افراد باهوش در دنیا هستید؟ پس مساله زیر را حل کنید و دریابید در میانه افراده باهوش جهان قرار دارید یا خیر! هیچگونه کلک و حقه ای در این مساله وجود ندارد، و تنها منطق محض می تواند شما را به جواب برساند. (موفق باشید)
۱) در خیابانی، پنج خانه در پنج رنگ متفاوت وجود دارد.
۲) در هر یک از این خانه ها یک نفر با ملیتی متفاوت از دیگران زندگی می کند.
۳) این پنج صاحبخانه هر کدام نوشیدنی متفاوت می نوشند، سیگار متفاوت می کشند و حیوان خانگی متفاوت نگهداری می کنند. سئوال: کدامیک از آنها در خانه، ماهی نگه می دارد؟
راهنمایی:
۱) مرد انگلیسی در خانه قرمز زندگی می کند.
۲) مرد سوئدی، یک سگ دارد.
۳) مرد دانمارکی چای می نوشد.
۴) خانه سبز رنگ در سمت چپ خانه سفید قرار دارد.
۵) صاحبخانه خانه سبز، قهوه می نوشد.
۶) شخصی که سیگار Pall Mall می کشد پرنده پرورش می دهد.
۷) صاحب خانه زرد، سیگار Dunhill می کشد.
۸) مردی که در خانه وسطی زندگی میکند، شیر می نوشد.
۹) مرد نروژی، در اولین خانه زندگی می کند.
۱۰) مردی که سیگار Blends می کشد در کنار مردی که گربه نگه می دارد زندگی می کند.
۱۱) مردی که اسب نگهداری می کند، کنار مردی که سیگار Dunhill می کشد زندگی می کند.
۱۲) مردی که سیگار Blue Master می کشد، آب میوه می نوشد.
۱۳) مرد آلمانی سیگار Prince می کشد.
۱۴) مرد نروژی کنار خانه آبی زندگی می کند.
۱۵) مردی که سیگار Blends می کشد همسایه ای دارد که آب می نوشد.
آلبرت انیشتن این معما را در قرن نوزدهم میلادی نوشت، به گفته وی ۹۸% از مردم جهان نمی توانند این معما را حل کنند! شماچطور؟؟؟
من مطمئن هستم که شما می توانید. امتحان کنید
وقتی که آب
پیاله جای پایت را
روی ساحل سربزیر شمال پرمی کند
می توانی دلت را از نامم خالی کنی
و روسری ات را به خواب دریا ببری
دست خالی که نمی شود به پیشواز خاطره ها رفت
من هم وقتی چمدانم پر از گریه شد
راه می افتم
حالا دیگر فهمیده ام
راهی که بسوی دریا می رفت
از در خانه ما هم گذشته است